به معنی فشافاش است که آواز تیر انداختن از پی هم باشد. (برهان). و برای ضرورت شعر شین اول مشدد شود: که ز فشافش تیر جانستان ابر آزاری خجل در امتحان. مولوی. - فشافش کنان، در حال تیرباران. پیوسته تیراندازنده: ترنگ کمان رفته در مغز کوه فشافش کنان تیر بر هر گروه. نظامی. رجوع به فشافاش شود
به معنی فشافاش است که آواز تیر انداختن از پی هم باشد. (برهان). و برای ضرورت شعر شین اول مشدد شود: که ز فشافش تیر جانستان ابر آزاری خجل در امتحان. مولوی. - فشافش کنان، در حال تیرباران. پیوسته تیراندازنده: ترنگ کمان رفته در مغز کوه فشافش کنان تیر بر هر گروه. نظامی. رجوع به فشافاش شود